سلام
همه ی کسایی که نمیان خوبن؟
من که اصلا خوب نیستم. از دوشنبه ها متنفرم روزی که میتونه حداقل واسه من بهترین روز هفته باشه شده بدترین روز هفته. آخه چرا؟! من دلم به این دوشنبه ها خوشه که سعید رو ببینم اونوقت چرا باید هرهفته اینطوری خراب بشه؟؟؟
دلم ازش گرفته. نمیدونم شاید دیگه منو دوس نداره. ولی هرچی که هست کاش میدونستم کاش احساسشو میدونستم تا حداقل تکلیفم روشن بشه. کاش میگفت که منو دوست داره یا از من بدش میاد که اگه دیگه دوسم نداره دیگه جلوش آفتابی نشم.. از اینکه میرم میبینمش ناراحته یا از اینکه کم میرم!؟ شاید یکی دیگه رو پیدا کرده شاید دلشو داده به یکی دیگه. من مطمئنم که دلشو به من بسته بود مطمئن بودم که منو دوس داره آخه کِی دلشو پس گرفته که من نفهمیدم؟؟؟ شاید انقدر آهسته آهسته که من نفهمیدم یا خواستم که خودمو بزنم به نفهمی. درسته که خیلی وقتا خوشبین بودم اما شک ندارم که دوسم داره حداقل یه زمانی اینطور بود...
نمیخوام از دستش بدم. تمام لحظه هامه تمام ذهنم تمام فکرم و من نمیخوام که اون انقدر ساده این لحظه ها رو از من بگیره... . یعنی من لیاقتشو نداشتم؟
نمیتونم درست فکر کنم. نمیدونم میتونیم با اون حرکات و رفتارایی که قبلا ازش دیدم قضاوت کنم یا باید اینطور فکر کنم که هر لحظه آدم میتونه یه حس جدید رو داشته باشه؟؟!
یه دوست پایه داشت که خبرش میداد دیگه دلم به دوستش هم خوش نیست. خب شاید اونم تقصیری نداره شاید انقد خبرش داده و نیومده که گفته اصلا به من چه؟
کاش یکی بود منو بفهمه کاش به هرکی میگفتم نمیگفت دست از عشق و عاشقی بردار که آخر و عاقبت نداره کاش میفهمیدن که یه عاشق نصیحت نمیخواد یه عاشق عشقشو میخواد اونی که دوسش داره رو و میخواد..... سعیدش رو میخواد!
نمیدونم دوس داشتم این نوشته ها رو بخونی یا نه! شاید بیشتر دوس دارم این همه علاقه ای که بهت دارم رو از نگام و از اومدنام بخونی. دوس دارم وقتی به خاطرت دوساعت بعد از کلاسم تو دانشگاه میمونم یا من که همیشه ۱۰ دقیقه بعد از کلاس میرسم به خاطر تو ۴۰ دقیقه زودتر میام بفهمی که به خاطر اون همه عشقیه که بهت دارم . من هیچوقت اینکارا رو واسه هیچ پسری نکردم هیچوقت پسری رو انقدر دوس نداشتم همیشه از عده کثیریشون متنفر بودم، هنوزم هستم اما واسه من تو با همشون فرق داری تو بی نهایتی ....
کاش حداقل خدا حرفام رو میشنید... . این روزا دیگه خدا هم تحویلم نمیگیره.
خدا جون ناراحت نشیا اما این شعر خیلی داره با ذهنم بازی میکنه:
"زدم فریاد که خدایا این چه رسمیست رفیقان را جدا کردن هنر نیست"