loading...
من و سعید
:::

<RB:BlockCenter>
<style type="text/css">
.menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}
.menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}
</style>
<div dir="rtl" class="menutitle"><-MenuTitle-></div>
<div dir="rtl" class="menubody"><-MenuCode-></div>
</RB:BlockCenter>
Elahe بازدید : 97 جمعه 14 مرداد 1390 نظرات (2)

 

نمي خواهم بداند کس که گشتم عاشق زارت

توئي چون يوسف کنعان و من هستم خريدارت

تو با آن حسن روزافزون که داري هيچ شکي نيست

اگر افزون شود در من هر لحظه شوق ديدارت

شدم بيمار و ميسوزممن اندر آتش هجران

طبيبا چاره انديشي نما از بهر بيمارت

نه تنها عاشقم بر آن حسن روي و خوي دلجوت

مرا مشتاق خود کردي تو با آن حسن رفتارت

بگو با من سخن اي خوش بيان از هر دري خواهي

که تا با گوش جانم بشنوم آهنگ گفتارت

تو را هرچند "نامعلوم" رازهائي در نهان باشد

مبادا آنکه هرکس نمائي فاش اسرارت

 

 

 

 

 

Elahe بازدید : 12 سه شنبه 19 اسفند 1393 نظرات (1)

 تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه ی پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم

عشق من عشق من
عشق من عشق من

بگو از پاکی چشمت منو لبریز خواستن کن
با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ باورها از آدمها دلم سرده
نوازش کن تو دستام رو که خیلی وقته یخ کرده
که خیلی وقته یخ کرده

عشق من عشق من
عشق من عشق من

دیگه دلواپس بودن واسم بسه
دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه
زیادیم کرده پژمردن
زیادیم کرده غم خوردن
توی بیداد تنهایی
درعین زندگی مردن

عشق من عشق من
عشق من عشق من

بگو از پاکی چشمت منو لبریز خواستن کن
با دستات حلقه ای از گل بساز و گردن من کن
اگه از مرگ باورها از آدمها دلم سرده
نوازش کن تو دستام رو که خیلی وقته یخ کرده
که خیلی وقته یخ کرده

عشق من عشق من
عشق من عشق من

دیگه دلواپس بودن واسم بسه
دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه
زیادیم کرده پژمردن
زیادیم کرده غم خوردن
توی بیداد تنهایی
درعین زندگی مردن
عشق من عشق من
عشق من عشق من

\"فرزین\"

Elahe بازدید : 2 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

یک سال و ده ماه و پانزده روز گذشت!

پنج روز پیش میتونستم این آهنگ بنیامین رو بخونم "امروز درست یک ساله و ده ماهه و دوروزه که ندیدیمت!"

امروز بعد از این همه مدت اومدم یه سر به وبلاگ بزنم بدون قصد قبلی و اتفاقی!

یهو به ذهنم رسید!

یه بار دیگه که اومدم وبلاگم دست یکی دیگه بود گفتم حتما پاکش کردن، نمیدونم آدرسو اشتباه زدم شاید؛ چون خداروشکر هنوز دست خودمه!

الان این الهه با الهه دوسال پیش فرق داره. الهه ای که دوسال پیش سعید خیلی راحت تنهاش گذاشت و رفت!به محض اینکه فارغ التحصیل شد،نمیدونم با چه حسی رفت و طی این دوسال چه احساسی به من داشته! هنوزم الهه ای تو ذهنش هست یا نه!؟

خیلی طولانی به نظرم میاد انگار ۴ یا حتی ۵ سال گذشته!!! نمیدونم چرا!

تو این مدت اتفاقای زیادی هم افتاده.یه بار تصمیم به ازدواج گرفتم ولی نشد من موندم و حس اینکه خواستگار به اون خوبی رفت و اون آدم موند با یه حس دوست داشتن که دیگه راهی برای رسیدن به دوستش و عشقش نمونده بود! واقعا براش متاسفم هرچند که من این وسط خیلی تقصیری ندارم شایدم این تصور ذهنی خودمه....ولی اگه مقصرم امیدوارم خدا و اون بنده خوبش منو ببخشن...

رفتن به کارآموزی....چند ماه بعد پی بردن به احساس دوست داشتن استاد و رفتن به خلسه....ازدواج اون آدم و منگ شدن!!!

و حالا هجوم خاطرات همه این چند سال و یه بغض تو گلو

.

.

.

.

به امید روزی که کسیو دوست داشته باشم...او هم منو.... و ما یک خانواده خوشبخت باشیم....یکی دوتا بچه گوگولی و فراموش هرچی که تو این چهار سال دانشگاه اتفاق افتاد....

و این ترم...ترم آخر!

Elahe بازدید : 42 یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 نظرات (1)

نفسم میگیرد در هوایی که نفست نیست در آن ....

 از این دنیا دلگیرم از اینکه همه چی باید قاعده داشته باشه از اینکه همه چی باید قانون داشته باشه؛ حتی عشق هم نمیتونه این قانون ها رو زیر پا بذاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 


امروز ته دلم خیلی خالی شد ، سپیده گفت از فاصله بین من وتو، فاصله ای که خودم هم میدیدم ولی نمیخواستم بهش فکر کنم نمیخوام جز به خودِ خودت فکر کنم سعید دوست داشتم عشق ما- نمیدونم شایدم عشق من تنها- همه چی رو حل کنه ولی حالا میبینم شاید هم سپیده راست میگه؛ اینا همش خیالات واهیــــــــه 

منو تو هیچوقت به هم نمیرسیم، هان؟؟؟!

این شاید واقعیت باشه ولی اگه واقعیت اینه من از همه واقعیت ها متنفرم 

Elahe بازدید : 38 چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

امروز هم دوباره سعید رو دیدم.

خیلی خوبی خداجانم.... 

داشت با استادشون تو راهرو میومد با چند تا از همکلاسیاش -که ترم پیش باهاشون آشنا شدم و اصلا حال هیچکدومشون رو ندارم - که با لیلا و سپیده داشتیم رد میشدیم و دوتا کارناوال به هم خوردیمـــــــــــــ 

 

پ.ن: من از مجاورت یک درخت می آیم

       که روی پوست آن دست های ساده غربت

       اثر گذاشته بود:

            "به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی"

Elahe بازدید : 36 سه شنبه 12 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

امروز یه اتفاق خیلی جالب افتاد یعنی یه اتفاق خیلی خیلی خوب...

امروز سه شنبه، ساعت 2 کلاس داشتیم. سر کلاس با لیلا و سپیده نشسته بودیم که یهو لیلا برگشت گفت دیشب خواب سعید رو دیدم. منم برق گرفتم. برگشتم گفتم: خواب سعید ؟! خب چی می دیدی؟  گفت خواب دیدم تو دانشگاه با هم میرفتیم که تو گفتی کار دارم برم و رفتی، منم رفتم تو یکی از کلاسا دیدم سعید نشسته، استاد مدار هم داره درس میده..!!!! گفتم ایشالا که تعبیر شه ولی منم ببینمش. و شد.... 

بعد از اون 4 ساعت دیگه هم کلاس داشتیم و 2 ساعت بعدی سعید هم کلاس داشت ولی خیلی وقت بود که ندیده بودمش؛ نمیدونم نمیاد دانشگاه یا اینویز میاد که من نبینمش!منم رو این حساب اصلا امیدی نداشتم به دیدنشــــــــــــ 

ساعت 3.5 کلاسمون تموم شد و سه تایی با لیلا و سپیده رفتیم بیرون تو ماشین تا من یه خورده خوشکل کنم و برم بعد از قرنی یه عکس پرسنلی قیافه دار بگیرم. ولی متاسفانه وقتی زنگ زدم به عکاسی گفتن که اگه میخواید 5-5.5 تشریف بیارید. همچین دپ شدیمــــــ....!  دست از پا درازتر برگشتیم یونی ولی سپیده رفت خونه. با لیلا داشتیم دوتایی میرفتیم که یه دفعه یه پسره همون موقع رسید.خیلی برام آشنا اومد....خیلی شبیه سعید میداد شک داشتم خودش باشه، آخه موتورشو وسط درختا پارک کرده بود وصورتش پیدا نبود ولی همینطور که داشتیم بهش نزدیک میشدم حس میکردم که آره خودشه ، قلبم داشت تند تند میزد... حتما خودش بود منم هول کرده بودم به لیلا میگفتم این سعیده؟ لیلا هم میگفت کدوم پسره رو میگی؟! ولی خودش  بود تا ما رو دید کلی تعجب کرد و اونطوری که لیلا میگفت هول کرده بود بچم  و تو زاویه وایساد و یه دست کشیده موهااش 

پ.ن:وقتی مطمئن شدم خودشه خیلی خوشحال شدم خیالم راحت شد از اینکه سالمه و طوریش نشده آخه تو اون همه مدتی که ندیده بودمش خیلی نگرانش شده بودم ولی دلم از اونجایی گرفت که فهمیدم این مدت میوده ولی انقدر زود میومده و برمیگشته که من همیشه واسه دیدنش دیر میرسیدم امروز ساعت 4:10 مین اومد و 5:10 مین هم رفتــــــــــــ

بعدم معطل کرد تا ما جلوتر بریم و بعد اومد. 

سعید که رفت تو کلاس ، ما هم رفتیم که بریم سر کلاس ولی نگهبانی گفت که استادتون نمیاد. رو این حساب من و لیلا هم رفتیم صندلی های جلوی دانشگاه نشستیم که هم وقت بگذره و هم اگه کلاسا تموم شد سعید رو ببینم.نزدیکای 5 که شد تصمیم داشتم برم عکاسی ولی دلم باهام نبود و خیلی خوب شد که نرفتم چون 10 دقیقه بعدش سعید اومد بیرون و تونستم دوباره عسلکمو ببینم 

پ.ن1: خدایا ازت ممنونم. ممنون از اینکه درد دل این بنده حقیرتو شنیدی و دعاشو اجابت کردی. دیدن دوبارشو با همه جزئیاتی که خودت بهتر میدونی مدیون فقط خودتم

پ.ن2: آقا 10 دقیقه بعد از کلاس میان و 20دقیقه قبل از تعطیلیش میزن که من نبینمشون؟؟؟!!

Elahe بازدید : 52 سه شنبه 29 فروردین 1391 نظرات (0)

بچه ها امروز 6 روزه که سعید رو ندیدم...

نه خودش میاد سر کلاساش نه دوستای جون جونیش!!!

دارم میمیرم از نگرانی

یکی بیاد به من دلداری بده.... 

Elahe بازدید : 44 دوشنبه 21 فروردین 1391 نظرات (0)

سلام!

خیلی وقت بود که آپ نکرده بودم.تو این مدت از سعید بی خبر نبودم.بالاخره هر از گاهی می دیدمش...

امروز هم که در سال جدید زیارتشون کردیم 

با اینکه دیدنش چند ثانیه ایه!!! ولی خب به همین هم قانعیم  

امروز با لیلا که تازگی ها بهش قضیه سعید رو گفتم منتظر سعید بودیم.کلاسمون تموم شده بود و دوتا کلاس اونورتر هم آقا تا نیم ساعت بعدش کلاس داشتن.اینه که ما هم نشسته بودیم و بنده جزوه تکمیل می کردم که زمان بُگذرد.... که  لیلا خانم خبر مسرت بخشی رو آوردن....

پاشدیم با هم اومدیم بیرون دیدیم بله راسته...آقا اومدن

بگردم تا رفتیم و رسیدیم بهشون (فک کنم با "همه" هم کلاسیای پسرش وایساده بود!)از دوستاش جدا شد اومد طرفمون...

____________________________

یه بار دیگه هم دیدمش

سرشو از پنجره اورده بود بیرون و search میکرد


____________________________

اما امروز بعداز ظهر خیلی ناراحت شدم

از دست سپیده ( دوست صمیمی بنده که با سعید مشکل داره!!)

آقا ما بلند شدیم با هزار امید بعد از کلاس اومدیم بیرون که بریم سعیدو ببینیم،گلاب به روتون سپیده گفت بریم دستشویی. تا کارشون رفع و رجوع شد سعید رفته بود البته از پشت پنجره دیدمش که با دوستاش وایساده بودن و مشغول صحبت بودن ولی ناراحتم از دست سپیده که چرا همیشه میخواد سنگ بندازه تا من عشقولکم رو نبینم..... (بازم هرچی باشه دوست عزیزمــــــه)

براش و برام دعا کنید....

سال خیلی خیلی خوبی هم داشته باشید

Elahe بازدید : 64 پنجشنبه 17 آذر 1390 نظرات (0)

غروب شد . خورشید رفت . آفتابگردان به دنبال خورشید می گشت . ناگهان ستاره چشمک زد . آفتابگردان سرش را پایین انداخت ... آخه گل ها هرگز خیانت نمی کنند .

سلام سعید جونم
کجایی؟

این پستو گذاشتم که اگه یه روزی اومدی و خوندی بدونی که اینم بخشی از احساسات منه.... انقد دوست دارم که حاضر نیستم به خاطر یکی دیگه ازت بگذرم!
.
.
.
.
.
.
.
یعنی تو هم همینطور؟

Elahe بازدید : 67 دوشنبه 30 آبان 1390 نظرات (0)

سلام

همه ی کسایی که نمیان خوبن؟

من که اصلا خوب نیستم. از دوشنبه ها متنفرم روزی که میتونه حداقل واسه من بهترین روز هفته باشه شده بدترین روز هفته. آخه چرا؟! من دلم به این دوشنبه ها خوشه که سعید رو ببینم اونوقت چرا باید هرهفته اینطوری خراب بشه؟؟؟

دلم ازش گرفته. نمیدونم شاید دیگه منو دوس نداره. ولی هرچی که هست کاش میدونستم کاش احساسشو میدونستم تا حداقل تکلیفم روشن بشه. کاش میگفت که منو دوست داره یا از من بدش میاد که اگه دیگه دوسم نداره دیگه جلوش آفتابی نشم.. از اینکه میرم میبینمش ناراحته یا از اینکه کم میرم!؟ شاید یکی دیگه رو پیدا کرده شاید دلشو داده به یکی دیگه. من مطمئنم که دلشو به من بسته بود مطمئن بودم که منو دوس داره آخه کِی دلشو پس گرفته که من نفهمیدم؟؟؟ شاید انقدر آهسته آهسته که من نفهمیدم یا خواستم که خودمو بزنم به نفهمی. درسته که خیلی وقتا خوشبین بودم اما شک ندارم که دوسم داره حداقل یه زمانی اینطور بود...

نمیخوام از دستش بدم. تمام لحظه هامه تمام ذهنم تمام فکرم و من نمیخوام که اون انقدر ساده این لحظه ها رو از من بگیره... . یعنی من لیاقتشو نداشتم؟

نمیتونم درست فکر کنم. نمیدونم میتونیم با اون حرکات و رفتارایی که قبلا ازش دیدم قضاوت کنم یا باید اینطور فکر کنم که هر لحظه  آدم میتونه یه حس جدید رو داشته باشه؟؟!

یه دوست پایه داشت که خبرش میداد دیگه دلم به دوستش هم خوش نیست. خب شاید اونم تقصیری نداره شاید انقد خبرش داده و نیومده که گفته اصلا به من چه؟

کاش یکی بود منو بفهمه کاش به هرکی میگفتم نمیگفت دست از عشق و عاشقی بردار که آخر و عاقبت نداره کاش میفهمیدن که یه عاشق نصیحت نمیخواد یه عاشق عشقشو میخواد اونی که دوسش داره رو و میخواد..... سعیدش رو میخواد!

نمیدونم دوس داشتم این نوشته ها رو بخونی یا نه! شاید بیشتر دوس دارم این همه علاقه ای که بهت دارم رو از نگام و از اومدنام بخونی. دوس دارم وقتی به خاطرت دوساعت بعد از کلاسم تو دانشگاه میمونم یا من که همیشه ۱۰ دقیقه بعد از کلاس میرسم به خاطر تو ۴۰ دقیقه زودتر میام بفهمی که به خاطر اون همه عشقیه که بهت دارم . من هیچوقت اینکارا رو واسه هیچ پسری نکردم هیچوقت پسری رو انقدر دوس نداشتم همیشه از عده کثیریشون متنفر بودم، هنوزم هستم اما واسه من تو با همشون فرق داری تو بی نهایتی ....

کاش حداقل خدا حرفام رو میشنید... . این روزا دیگه خدا هم تحویلم نمیگیره.

خدا جون ناراحت نشیا اما این شعر خیلی داره با ذهنم بازی میکنه:

"زدم فریاد که خدایا این چه رسمیست      رفیقان را جدا کردن هنر نیست"

 

Elahe بازدید : 45 دوشنبه 30 آبان 1390 نظرات (0)

ای کاش قلبها.... در چهره بودند
ای کاش می دانستیم دستهای عشق چه معجزه گریست
و ای کاش می شد زمان و سرنوشت را از سر نوشت
لحظه ها را دیوانه وار ورق می زنم و هرکجا که قلبم نمی تپد،
صفحه ای پاره میکنم و باز ورق میزنم...
شاید در آخر این کتاب به صفحه وصال برسم
آری، بی اختیار و رق می زنم چون هراسانم...
از فاصله ها نفرت دارم و از سفر خسته
نازنین، فاصله همه چیز را می شکند،
بیخود نیست که ابرها از دوری زمین همیشه می گریند!
اما دریغ که گریه دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
دریغ که نمی توانم نامت را فریاد بزنم و شیشه سکوتم را بشکنم
 
من از تراکم ابرهای سیاه می ترسم
من از فاصله بین ابرها می ترسم
ای بهترینم، من از فاصله می ترسم و کسی
دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا اشکهای سرازیرم را در دل شب نمی بیند
جنس هر اشک خود شیشه ای از عشق است
گویند که شیشه ها عاشق نمی شوند
ولی وقتی روی شیشه بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم؛
گریست....
از دوریت قلبم نیز بی اختیار میگرید...
قلبی که شیشه ای نیست، ولی در سکوت و
دوریت در در آن طرف مرزها می شکند
چشمانم در فراغت به نقطه ای دور در سرخی غروب می نگرند
و در انتظار برگشت خورشید هستی بخش تا هنگام طلوع
معنای سرخی عشق و تاریکی فاصله را تجربه می کنند
 
با این همه، نازنینم، این تمام واقعیت عشق نیست
از هر دل کوه، کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوسی به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ایی در پایانش نباشد
از چهار فصل دست کم یکی که بهار است
و من هنوز تو را دارم......

Elahe بازدید : 58 یکشنبه 29 آبان 1390 نظرات (0)
هیچ گاه نگاهت را فراموش نمی کنم
نگاهی سر شار از محبت و صمیمیت
صدایت در گوشم زمزمه می شود
و نگاهت در ذهنم مجسم
اما ...
من تو را می خواهم نه خیالت را .
Elahe بازدید : 54 چهارشنبه 18 آبان 1390 نظرات (0)

سلام

امروز روز خوبی نبود..... و بود!

حالا چرا نه؟چون امروز صبح سعید 8 تا 10 کلاس داشت و من هم پاشدم زودتر اومدم دانشگاه و بجای اینکه برم تمرینامو تکمیل کنم نشستم به انتظارش که نشد که ببینمش!
از همون موقع اعصابم رفت تو قوطی
خدایی ضد حاله که به یه روز امید داشته باشی اونم اینجوری خراب بشه...

و اما چرا خوب؟
چون امروز عصری دیدمش.
رفتم دو تا کلاس قبل از کلاسشون نشستم که اگه رد میشد مسلما میدیدمش. اول که یه پسره دوبار رد شد به گمونم دوستش بود. ظاهرا منم میشناخت؛ چون تا قبل از این فکر میکردم فقط یکی از دوستاش منو میشناسه!

تا اینه که 10 دقیقه بعد از کلاس حضور به هم رسوندن.
اول که یه پسره اومد کله کرد تو کلاس بعدم خودش. با این حرکتش مطمئن شدم که دوستش بوده که آمار منو بهش داده بوده؛ چون ضایع با دوستش تو کلاس رو بررسی کردن
حتما خوشحال شده که به خاطرش رفتم. آخه این کلاسشو هفته پیش که تو سالن رد میشدم کشف کردم!!
امیدورام که این حرکت بنده مورد رضایتش قرار گرفته باشه...

Elahe بازدید : 61 چهارشنبه 11 آبان 1390 نظرات (0)

سلام دوستان نداشته خودم!
هرچند که به نظر نمیاد کسی جز خودم این وبلاگ رو بخونه اما من فقط واسه دل خودم مینویسم و بس.
تو این چند روزه اتفاقات خوبی افتاد. خیلی دوس داشتم زودتر از این بیام بنویسم اما هربار نمیشد، تا امروز که بالاخره عزممو جزم کردم که آپ این وبلاگ انقدر با فاصله نباشه!
امروز 11 آبانه و من دوباره سعید رو دیدم.
الهی بگردمش که امروز انقد ناز شده بود با اینکه اگه بجای جلیقه آبی جلیقه سبز میپوشید تا با رنگ چشاش ست بشه قشنگترمیشد اما واسه من که هرچی بپوشه قشنگه و دوس داشتنیه.
امروز بعد قرنی زودتر از استاد رسیدم سر کلاس!!! اما اصلا نمیتونسم تو کلاس بمونم. میخواستم برم سعید رو پیدا کنم. قربون خدا برم که انقد هوای بنده هاشو داره. کم پیش اومده که ازش بخوام سعید رو ببینم و ندیده باشم اینم تقصیر خودمه که گاهی کمتر به حرفای خدا گوش میدم و از اون ور انتظار دارم اون چیزی رو که میخوام خدا بهم بده. خب خدا هم حق داره که؛ ما کمتر حق خدا رو ادا میکنیم و مهمترینش هم بندگیه.
اینا همش حرف خودم نیست حرف استادیه که من و سعید باهاش کلاس داشتیم. واقعا که استاد خوبی بود و من هم خیلی دوسش داشتم با اینکه این ترم باهاش کلاس ندارم هنوزم میرم سر کلاسش البته اگه فرصت کنم...
خب خیلی از مسئله اصلی دور شدیم!
میخواستم از امروز بگم که سعید رو دیدم؛ راستش همونطور که گفتم حال موندن تو کلاسو نداشتم اینه که از کلاس زدم بیرون و یهو دیدمش. تو پنجره دیدم که تو پله های جلو دانشگاه با دوستاش واساده مخصوصا دوست صمیمیش که من میشناسمش.منم که انگار دنیا رو بهم دادن پریدم بیرون واز کنارش رد شدم خب ضایع بود که اونجا وامیسادم. آخه من و سعید فقط به هم نگاه میکنیم تا حالا یه کلمه هم با هم حرف نزدیم..!
خلاصه رد شدیم رفتیم پشت ساختمون آبخوری و اونجا یخورده این پا اون پا کردیم که آقامون بیاد که دیدم نه خبری نیست اینه که دست از پا درازتر برگشتم که یهو رسید الهی بشم. از کنارش رد شدم و تو دلم کلی قربون صدقش رفتم
مامانش چقد به پسرش بنازه خدا دانه!
احتمالا دوستش خبرش کرده بود چون خودش نیمرخ بود و احتمالا منو ندیده بوده دم دوستش گرم که حداقل در این موارد انقد پایه هه
خب شاید خیلی مسخره به نظر بیاد که من این دیدار کمتر از یه دقیقه رو انقد بالا ببرم اما واسه من که همین دیدارای کمتر از واحد هم شذه رویا..
عالی بود... دوست دارم تمام زندگیم...
تازه دوباره که برگشتم کلاس هنوز استاد نیومده بود که با یکی از دوستام اومدم بیرون، دیدم سعید هنوز دم در واساده اما ایندفعه دیگه نمیتونسم برم آخه این دوستم قضیه آقامون و عشق و علاقه وافری که فکر میکنم دوتاییمون به هم داریم رو نمیدونست.

و اما دیروز:
دیروز ساعت 10 کلاس داشتم اما چون دوستم کلاس داشت 8.30 رفتین دانش. میدونستم که کدوم کلاس ، کلاس داره واسه همین با دوستم نشستیم رو صندلی هایی که طبقه پایین کلاساشون بود و مشرف به کلاسشون. البته به دوستم نگفتم که چرا اینجا نشستم چون اگه میگفتم دوباره شاکی میشد که ول کن تو هم با این عشق و عاشقیت!
من نمیدونم او که خودش تجربه داره چرا منو درک نمیکنه البته بهش حق میدم چون او هیچوقت اینطور عشقی رو تجربه نکرده... بماند...
خلاصه که ساعت 9 آقامون از کلاس اومد بیرون تا با یکی از دوستاش که بیرون کلاس منتظرش بود صحبتی بکنه
چشم تو چشم شدیم قافلگیر شد به گمونم اما میدونم که ته دلش قند آب کردن
اینه که دیدم انجا حتمنی کلاس داره موندم تا کلاسش تموم بشه و دوباره آخر کلاس دیدمش.
بازم دم خودم گرم که هر از گاهی میرم دم کلاسش. اون که تا جایی که من یادم میاد دم کلاسم ندیدمش..

و اما پریروز که آخر وسطای سوتی بود:
پریروز تنهایی تو سایت دانشگاه بودم. با دوستم بودیم که چون دیگه کلاس نداشت خدافظی کرد و رفت.
چند دقیقه نگذشته بود که زنگ زد فهمیدم قضیه مربوط به سعیده.
جواب دادم که گفت دم آبخوری دیدمش اگه میخوای ببینیش بدو بیا. و گفت که منو ندیده که بعدا معلوم شده قشنگ دیدتش و اینکه داره به من زنگ میزنه رو هم دیده!
منم که دلم به این خوش بود که دوستمو ندیده باشه سریع از سایت زدم بیرون و داشتم به حالت دو از پله های سایت میومدم پایین که تو پاگرد رسیدم بهش. یه دفعه جا خوردم. راستش خشکم زد. نه راه پس داشتم نه پیش.
نه میخواستم جابذارم برم که دیدنشو از دست بدم نه جالب بود که برگردم. نهایتا راه دوم رو انتخاب کردم. آخه عشق که غرور نمیشناسه....
یه کم معطل کردم و برگشتم بالا که دیدم جلوی برد کلاسای سایت واساده و داره تابلو رو نگا میکنه.
منم با خونسردی هرچه تمام تر از پشت سرش رد شدم و ...
تمام

 

Elahe بازدید : 103 دوشنبه 02 آبان 1390 نظرات (0)

سلام دوستان

خوبین؟ من که اصلا خوب نیستم

امروز سعید دانشگاه بود و من اصلا ندیدمش

گفتم که ازش بیشتر میگم اینه

اسمش سعیده. سعیده نه سعید...

قبلنا این اسم برام مفهوم خاصی نداشت اما از وقتی که با سعید آشنا شدم گفتم چه اسم قشنگی داره یعنی معنیشم خیلی قشنگه..

من که خیلی خیلی دوسش دارم

این پست رو گذاشتم چون خیلی دلم گرفته بود از دستش خیلی دلخورم؛ کم پیدائه و من نمیتونم ببینمش

همین

از دستش ناراحتم و میخوام ببینمش

خدایــــــــــــــــــــــــا

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
از اینکه کسی نبود تا دلتنگیامو بهش بگم خسته شدم اینه که اومدم یه وب ساختم که بتونم راحت حرفامو بزنم حالا چه کسی بخونه چه کسی بهش توجهی هم نکنه. از همه کسایی که میاین و نظر میدین ممنونم. در مورد تبادل لینک شما میتونیین اگه دوست داشتین منو لینک کنین؛ نظر لطفتونه اما در مورد خودم شرمنده. از اول تصمیم داشتم فقط کسایی که وبلاگشون تو مایه های خودمه رو لینک کنم یعنی خاطره نویسان!! اما خب میتونیم باهم تبادل نظر داشته باشیم. این در مورد عشق اولم: "خدا هست دلت تنها نیست. اسیر لطف خدا باش که بی خدا زندگی هرگز زیبا نیست." و اینم واسه عشق دومم: "بیاد تو نوشتم: که از جنس بهاری که در اعماق قلبم همیشه ماندگاری" یک روز قشنگ، یک دل خوش، یک لب خندان، یک تن سالن، آرزوی هر روز من برای شما. شاد و سربلند باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • ندارد

    <RB:BlockRight>
    <style type="text/css">
    .menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}
    .menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}
    </style>
    <div dir="rtl" class="menutitle"><-MenuTitle-></div>
    <div dir="rtl" class="menubody"><-MenuCode-></div>
    </RB:BlockRight>
    آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 20
  • بازدید کلی : 1,772
  • کدهای اختصاصی
    صدای خداوند را در تک تک تپش های قلبتان بشنوید. او جانشین تمام نداشته های شماست و تنها کسی هست که همیشه برای شما وقت دارد.
    ....


    <RB:BlockLeft>
    <style type="text/css">
    .menutitle{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;border-bottom:0px;text-align:right;margin-top:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-bottomright:0px;-moz-border-radius-bottomleft:0px;}
    .menubody{padding:5px 3px 5px 3px;border: 1px #000000 solid;font:9pt tahoma;text-align:right;margin-bottom:10px;-moz-border-radius:5px;-moz-border-radius-topright:0px;-moz-border-radius-topleft:0px;}
    </style>
    <div dir="rtl" class="menutitle"><-MenuTitle-></div>
    <div dir="rtl" class="menubody"><-MenuCode-></div>
    </RB:BlockLeft>